حکایت لایه پشت شیشه
حکایت,حکایت بسیار
 
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.
 
 
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
 
 
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
 
 
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
 
 
گفت: خودم را می بینم!
 
 
عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی، در حالیکه آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند.
اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی.
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن، وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند.
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری،
تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.


نظرات شما عزیزان:

تنهای شیطون
ساعت14:01---16 مهر 1392
لااااااااااایک

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, | 22:31 | نويسنده : solaleh20 |